این قضیه انرژی هستهای مارا بیاد یک داستانی انداخت که برایتان تعریف میکنم.
حکایت است که در روستایی در اطراف اصفهان زنی بود بسیار زیبارو که شوهری داشت شدیداً مرید آخوند روستا.
از شما چه پنهان که آخوند روستا هم هر شب با خیال خانم زیبا روی مذکور فلان مینمودند با خر همسایه.
آخوند عاشق فکری بسرش زد برای تصاحب کردن زیبارو. یک روز که شوهر این زیبارو مشغول جیش کردن بود آخونده یکهو سر رسید و داد و بیداد کهای وای تو داری رو به قبله میشاشی. حالا که رو به قبله شاشیدی زنت برایت حرام شده و باید او را به عقد یک آخوند در آوری بعد آخوند زنت را طلاق دهد و تو دوباره با او ازدواج کنی. مرد از همه جا بیخبر از آخوند خیلی تشکر کرد که او را از آتش جهنم نجات داده و زنش را داد دست آخونده. چند روزی گذشت و از طلاق زن و ازدواج مجدد خبری نشد.
مردک بیچاره که یواش یواش فهمیده بود چه کلاه گشادی سرش رفته با خود گفت من هم میافتم دنبال آخوند و سر بزنگاه که داشت رو به قبله جیش میکرد مچش را میگیرم.
دست بر قضا فردای آن روز آخوندک مزبور مشغول جیش کردن رو به قبله بود که شوهر قبلی زیبارو از راه رسید و گفت که آخوند محترم حالا که شما هم رو به قبله جیش کردی زنت بر تو حرام است و خلاصه بیا زن ما را پس بده. آخوند همانطور که دستش بر آن جا بود سر فلان را نود درجه داد سمت چپ و گفت عزیز جان سر فلان دست خودمان است هر طرف بخواهیم میگیریم.
فرق این داستان با قضیه دولت این است که آخونده یک حالی میکرده ولی اینها سر فلان را کج کرده اند که چیزی سوزناک فعلا وارد ما تحتشان نشود.
حکایت است که در روستایی در اطراف اصفهان زنی بود بسیار زیبارو که شوهری داشت شدیداً مرید آخوند روستا.
از شما چه پنهان که آخوند روستا هم هر شب با خیال خانم زیبا روی مذکور فلان مینمودند با خر همسایه.
آخوند عاشق فکری بسرش زد برای تصاحب کردن زیبارو. یک روز که شوهر این زیبارو مشغول جیش کردن بود آخونده یکهو سر رسید و داد و بیداد کهای وای تو داری رو به قبله میشاشی. حالا که رو به قبله شاشیدی زنت برایت حرام شده و باید او را به عقد یک آخوند در آوری بعد آخوند زنت را طلاق دهد و تو دوباره با او ازدواج کنی. مرد از همه جا بیخبر از آخوند خیلی تشکر کرد که او را از آتش جهنم نجات داده و زنش را داد دست آخونده. چند روزی گذشت و از طلاق زن و ازدواج مجدد خبری نشد.
مردک بیچاره که یواش یواش فهمیده بود چه کلاه گشادی سرش رفته با خود گفت من هم میافتم دنبال آخوند و سر بزنگاه که داشت رو به قبله جیش میکرد مچش را میگیرم.
دست بر قضا فردای آن روز آخوندک مزبور مشغول جیش کردن رو به قبله بود که شوهر قبلی زیبارو از راه رسید و گفت که آخوند محترم حالا که شما هم رو به قبله جیش کردی زنت بر تو حرام است و خلاصه بیا زن ما را پس بده. آخوند همانطور که دستش بر آن جا بود سر فلان را نود درجه داد سمت چپ و گفت عزیز جان سر فلان دست خودمان است هر طرف بخواهیم میگیریم.
فرق این داستان با قضیه دولت این است که آخونده یک حالی میکرده ولی اینها سر فلان را کج کرده اند که چیزی سوزناک فعلا وارد ما تحتشان نشود.
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire